مصطفی وثوقکیا روزنامهنگار و فعال رسانه در یادداشتی نوشت: آیا جشنواره چهل و دوم فیلم فجر مطلوب بود؟ خیر.
آیا این جشنواره به خوبی برگزار شد؟ اصلا.
آیا این جشنواره میتوانست بهتر از این برگزار شود و طیفهای مختلف سینمایی را با حضور فیلمها و سینماگران بیشتری نمایندگی کند؟ حتما.
به زعم من آنچه مانع برگزاری یک جشنواره «عادی» شد، بیش و پیش از شکل و شمایل جشنواره، محصول «الکی امنیتی شدن» فضای فرهنگی و رویکرد محافظهکارانه، حزباللهینما و نمایشی برگزار کنندگان بود. مهران مدیری، رامبد جوان، بهرام افشاری و نهایتا «بیبدن» به همین دلیل از فضای واقعی جشنواره کنار گذاشته شدند تا ادعای آنانکه جشنواره را محل رقابت ارگانها میخواندند تا حد زیادی واقعی باشد.
علیرغم همه اینها (که موضع نگارنده درباره جشنواره چهل و دوم را مشخص میکند)، ظهور و بروز طیف تازهای از مثلا خبرنگاران سینمایی در هر دو جناح موافق و مخالف وضعیت فرهنگی فعلی، زمینههای یک بحران جدی در فضای رسانهای فرهنگی را آشکارمیکند. که برای من خبرنگار چه بسا مهمتر از فیلمهای حاضر در جشنواره است.
بیسوادی، کم اطلاعی و دنباله روی رسانهایهایی که در خلا افراد حرفهای، یک شبه خبرنگار و منتقد شدهاند، بسیار عجیب است.
طرح گزارههایی مانند اینکه چرا فیلمهای برگزیده جشنواره مانند فیلمهای دورههای قبلی، گزینههای پرفروشی نیستند از کم اطلاعی است. یک مرور ساده از جشنوارههای ۲۰ سال گذشته نشان میدهد تعداد بسیار کمی از منتخبین جشنواره، توانستهاند به فیلم پرفروش سال بعد تبدیل شوند. در واقع این گزاره، گزاره تازهای نیست.
«خانهای روی آب» بهمن فرمانآرا، «دیوانهای از قفس پرید» احمدرضا معتمدی، «خیلی دور خیلی نزدیک» و «به همین سادگی» رضا میرکریمی، «به نام پدر» حاتمیکیا، «روز سوم» لطیفی، «تردید» واروژ کریم مسیحی، «جرم» مسعود کیمیایی، «روزهای زندگی» پرویز شیخ طادی، «استرداد» علی غفاری، «رستاخیز» احمدرضا درویش، «ایستاده در غبار» مهدویان، «خورشید» مجید مجیدی و «یدو» مهدی جعفری همگی به عنوان بهترین فیلمهای ادوار جشنواره از ۱۳۸۰ به این سو، هیچکدام الزاما پرفروش نبودهاند و عمده آنها با شکست سنگین در گیشه مواجه شدهاند. پس طبع جشنواره در هیچ سالی انتخاب پرفروشها نبوده است.
یا طرح این گزاره که چرا برگزیدگان جشنواره اخیر اعم از کارگردانان، بازیگران و عوامل پشت دوربین چهرههای معروفی نیستند!
این گزاره که از سوی برخی افراد تازه وارد به فضای رسانهای سینمایی طرح میشود باز به بیاطلاعی آنها از کلیت و ماهیت جشنواره باز میگردد.
انگار همه سعید روستایی، محمدحسین مهدویان، محمدکارت، بهرام توکلی، هومن سیدی و تعداد زیادی از فیلمسازان و بازیگران را پیش از اولین حضورشان روی سن جشنواره میشناختند!
مثلا محسن تنابنده وقتی در سال ۸۶ سیمرغ گرفت، برای چه کسی نام آشنایی بود؟ هیچ کس او را نمیشناخت، چون هنوز پایتخت ساخته نشده بود. برخی دیگر را که حتی پس از سیمرغ هم کسی نشناخت و به خاطر نیاورد!
مثلا الان علی صادقی بازیگر طنز را بیشتر میشناسند یا امیرجدیدی را که سیمرغ دارد؟ نمیخواهم قیاس کنم. اتفاقا میخواهم بگویم مسئله شناخته بودن یا نبودن در فجر هیچگاه امر اساسی نبوده است.
مسئله دیگر عنوان ارگانی دادن به جشنواره است! انگار تا قبل از فعال شدن دفتر راه در سالهای اخیر، یاعدم تغییر رویکرد حوزه هنری در دوران مدیریت جدید، یا قبل از تشکیل اوج در سال ۹۱، همه بودجه سینما شخصی بوده!
بروید و لیست حمایتهای فارابی را تا پیش از سال ۱۴۰۰ که توسط دولت قبلی منتشر شده ببینید. از علی مصفا تا مجید برزگر، حمید فرخنژاد، نوید محمودی، آیدا پناهنده، همایون اسعدیان و محمدرضا هنرمند و چهرههای مختلف از طیفهای مختلف، نامشان در جدول منتشر شده توسط فارابی هست، که از قضا هیچکدام فیلم پرفروشی نساختهاند تا سرمایه فارابی را برگردانند. تقریبا همه جشنوارهها مشحون از آثار ارگانی بودند و البته صدایش را درنمیآوردند!
طرح گزارههایی این چنین که در روزهای اخیر به شکل پرتکرار برای تخفیف و نقد جشنواره فجر ۴۲ طرح میشود نشان میدهد که خبرنگار سینمایی فعال در همین جشنواره، یک مرور ساده از جشنوارههای پیشین نداشته و به اندازه زیادی با آن غریبه است. حال آنکه اگر قرار باشد جشنواره ۴۲ نقد شود آنقدر بحثهای جدی در رویکرد وجود دارد که به این چیزها نمیرسد. ولی کو منتقد؟ کو رسانه؟ کو خبرنگار؟
انتهای پیام/
نظر شما